بی تو
وهم و خرافات شب و آرامش سیگار
از تو به تو باید نویسم باز هم انگار
☆☆☆
فریاد میزد خواهشی پشت نگاه تو
شاید همین باشد شروع اشتباه تو
شاید که صبرت سر رسیده خواهشی داری
شاید به حرفای من دیوانه بیماری
از شرم و از آشوب من در خنده افتادی
به رنگ سرخ گونهام بدجور معتادی
میبوسمت آرامشم را کام میگیری
میبوسمت از شوق میمیری و میمیری
میبوسمت آری، ولی، اما، اگر، شاید!
آرامشی که بین ما دیری نمیپاید
میدوزی از نو چشمهایت را به چشمانم
در سر چه داری که من احمق نمیدانم
☆☆☆
حس میشود بر صورتم گرمای این سیگار
لرزی درون واژگانم رخنه کرد این بار
☆☆☆
با بیقراری میگشایم هر دو تا مشتات
آرامش و گرمای پنهانی انگشتات
میخندی و میگویی از سردی دستانم
با خندهات مردم و میدانی و میدانم
سر میگذاری با تبسّم بر سر دوشم
میخوانی از نو نغمههای عشق در گوشم
میبویم از هر تار مویت بوی آرامش
و مست میشی تو در این آغوشِ آسایش
بین لغاتت رایحههای بهشتی هست
قطعا خدا هم عاشق اردیبهشتی هست
میترسم از روزی که آغوشم پر از بی توست
روزی که در قلب حریفان عشق خواهی جست
☆☆☆
در آب چشمم حل شده خاکستر سیگار
در من فروپاشید این دیوانهی بیمار
☆☆☆
روزی میآید که دگر دیوانهات داناست
بانو هنوزم یاد تو همصحبتِ با ماست
روزی میآید که دگر در قلب من بی تو...
من ماه خواهم بود و این بار حوض آبی تو
هرگز ز شمشیر گدازیده صدا برخاست؟
بانو هنوزم گونهام در یاد تو حمراست
شاید بپرسی عشق سیری چند همه گرگند
امروز برّه ها سر صد گرگ را خوردند
من میپرستیدم تو را، عشقت مسافر شد
در این سفر این شاعر دیوانه کافر شد
هر چند عشق از قصهی شیرینمان کم شد
مهر بتان در قلب کافرها دمادم شد
☆☆☆
من دوختم یاد تو را با نخ نخ سیگار
سیگار با سیگار با سیگار با سیگار...
☆☆☆
#دوست
#محمدرضاگرامیصادقیان