آقا جون! با شمام! شما که خوشحالی نه! اون دوست عزیز اونطرف! شما که زانوی غم بغل گرفتی. بله. با شمام!
چیه؟! چرا نشستی اخماتو تو هم کردی؟! چی؟! امتحان خراب کردی؟! با عشقت دعوا کردی؟! اجاره خونت عقب افتاده؟! تو خیابون دعوا کردی؟! با خانواده بحثت شده؟! چی؟! کیف پولتو زدن؟! عزیزت بیماره؟ چته باباجون چرا اینقد الکی به خودت باختی؟
پاشو، پاشو یه چایی بذار، یه آهنگ بی کلام کلاسیک مشتی، نمیدونم شایدم Dance me to the end of love رو پلی کن و همه ی این فکرا رو رها کن...
این چایی لعنتی آرامش خالصه...
عصرت بخیر...
وهم و خرافات شب و آرامش سیگار
از تو به تو باید نویسم باز هم انگار
☆☆☆
فریاد میزد خواهشی پشت نگاه تو
شاید همین باشد شروع اشتباه تو
شاید که صبرت سر رسیده خواهشی داری
شاید به حرفای من دیوانه بیماری
از شرم و از آشوب من در خنده افتادی
به رنگ سرخ گونهام بدجور معتادی
میبوسمت آرامشم را کام میگیری
میبوسمت از شوق میمیری و میمیری
میبوسمت آری، ولی، اما، اگر، شاید!
آرامشی که بین ما دیری نمیپاید