خاطره
باز دو چشمم فتاد بر رخ آن ماهتاب
باز زدم نقش او بر فلک و گاه آب
باز دلم میتپد در عطش و در خروش
باز کنم این سخن، باز کنم این کتاب
***
ای سر و سامان من، ای دل و ای جان من
سرو خرامان من، قبله و ایمان تویی
***
از ضرر و از زیان بیم و هراسیم نیست
از خم زلفت چو دار، راه فراریم نیست
چنگ زدم بر دلم، نغمه ی نامت بخاست
جز شرر عشق تو در دل من نیست نیست
***
سود و ضرر ادعاست، اصل تجارت کجاست؟
سالم و بی کم و کاست، اصل تجارت تویی
***
من نفسم در پی هر نفست میدود
کاش ببینی که خون در جگرم میشود
با تو چو باشم که هیچ، ور نه بدون شما
عمر چه بی اعتنا در ره خود میرود
***
عالم و آدم کنار، بی تو بود حال، زار
باز من و انتظار، بازدم و دم تویی
***
خاطره است هر نفس، گر تو شوی هم نفس
عالم بی تو قفس، قُصَّ علیها القصص
لیک زیاد است فُرص، بشنو تو بانگ جرس
گر نشوی هم نفس، بگذرد این عمر عبث
***
خاطره ها در گذر، عشق به تو سیم و زر
بر دل ما کن نظر، دیده ی بینا تویی
#دوست