دار
خاموش کردم توی لیوانم خدایم را
با عکس هایت باز کردم زخم هایم را
کز کردم و با بغض تف بر روی استاتیک
از تو فقط بر گردنم رژگونه و ماتیک
از این همه بی رحمی ات حرصم درآمد باز
رفتی ولی ای کاش می کردی نگاهم باز
رفتی و ای کاش عطر خود را نیز می بردی
هر شب کتک خوردی، کتک خوردی، کتک خوردی
رفتی و چشمم هر شب و هر روز بارانیست
رفتی و عشقم بر دلت انگار کارا نیست
در دل صدا کردم تو را و هیچ نشنیدم
درباره ات صدها سوال از خویش پرسیدم
با بغض خیره زل زدم بر پاکت سیگار
در خاطرت مانده هنوز؟ دست من و گیتار
هر شب به یادت دار را تنها به پا کردم
هر شب تو را در خواب و بیداری صدا کردم
در خواب بوسیدی مرا و هوش را بردی
خوردی به لب های من و نان و نمک خوردی
رسواییم این شهر را پر کرد از شهرت
بین من و تو عشق بود؟ یا درد یا شهوت
طاقت به سر آمد عزیزم شعر را بستم
هر شب به سقف یاد تو این دار را بستم
دار از دهن افتاد عمرم، میروم، شاید
بر جای خالی تو عشقم، خودکشی باید
#دوست
پ.ن: از سه مصراع از یکی از شعر های سید مهدی موسوی در شعر استفاده شده.