ایستگاه آرامش

به خلوت دوست خوش آمدید!

ایستگاه آرامش

به خلوت دوست خوش آمدید!

ایستگاه آرامش

اشعار و دلنوشته های محمدرضا گرامی صادقیان
امیدوارم لذت ببرید و آرامش بگیرید 🌹
لطفا در صورت انتشار اشعار نام و تخلص بنده را هم ذکر بفرمایید. ممنون از شما عزیزان🌷

آخرین مطالب

۲۵ مطلب با موضوع «اشعار» ثبت شده است

باز دو چشمم فتاد بر رخ آن ماهتاب

باز زدم نقش او بر فلک و گاه آب

باز دلم میتپد در عطش و در خروش

باز کنم این سخن، باز کنم این کتاب

***

ای سر و سامان من، ای دل و ای جان من

سرو خرامان من، قبله و ایمان تویی

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چند روزیست به دینی گرویده شده ایم

و دچار شکن و نقض عقیده شده ایم

چند روزیست که کارم شده است بت سازی

و بجز آن صنم از خلق بریده شده ایم

تا که سیراب بنوشیم رخ آن مه رو

صاحب چشم تر و اشک به دیده شده ایم

عاشق آن نیست که در یک نظری باخته دل

عاشق صورت و اطوار ندیده شده ایم

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

زندگی دفتر پر برگ و قطوریست ولیک

ارزشی نیست ورق ها که ندارد اسمت

که ندارد بویت

باد آنقدر وزید، تا که نخ شد پاره

ماه شد آواره

ماه از ترس و هراسِ شب تار

بی درنگ چنگ بیفکند به نخ

تا که بارِ دگری پیش نیاید این کار

تا که آشوب نیفتد در دل، تا که خونی نشود قلب و زنخ

دست را محکم و با شوق و امید

حلقه کردم حولِ، ساعد و بازویت...

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

در محضر این تشنه تویی آب

ما را همه شب نمی برد خواب

در هجر تو اشکم شده خوناب

ما را همه شب نمی برد خواب

من قریه ی عشقم و تویی باب

ما را همه شب نمی برد خواب

حسرت پی آن زلف و خم و تاب

ما را همه شب نمی برد خواب

پیرم و کهنسال و تویی شاب

ما را همه شب نمی برد خواب

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

زندگی بازیچه ی دستان من دستان توست

لیک گاهی این میان

دستی از غیب میکند کاری درست

داستان ماه ما، جنگ بین ماه و تقدیرش نبود

ماه در حال سقوط

از خدا گویی که دور افتاده بود

لیکن او غافل نبود

داستان اینگونه بود...

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۱:۴۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر