با تو باور می کنم آرامش این خانه را
در سرت می پروری آسایش این شانه را
در جهانی که تمام عاشقانش عاقلند
در جنون می آوری این عاشق دیوانه را
خاموش کردم توی لیوانم خدایم را
با عکس هایت باز کردم زخم هایم را
کز کردم و با بغض تف بر روی استاتیک
از تو فقط بر گردنم رژگونه و ماتیک
از این همه بی رحمی ات حرصم درآمد باز
رفتی ولی ای کاش می کردی نگاهم باز
کوله بارم سخت سنگین است
دلی بشکسته یک مغز مریض
چند متری خاطرات تلخ یک روح حریص
چند کاسه خالی از یک عشق ناب
چند سیری از غروری له شده
چند بیت عاشقانه، سرد، در لای کتاب
کوله بارم سخت ننگین است
نفس تنگ است
باری چه شکوه؟ ساز بشکسته خوش آهنگ است
دلم خوش می شود هر دم
به این قلبی که گاهی شیشه و
گاهی خود سنگ است...
#دوست
قطره ی روشن شبنم سر ذوق و سرمست
با دو صد ناز و ادا بر سر برگی بنشست
برگ در وی نظری کرد و ز زیبایی او
سر و سامان ز کفش رفت بشد عاشق و مست
ژاله همچو عسل و عالمیان جمله کَبست
همه فکرش شده شبنم ز همه جنگل رست
یکی میگفت
مرا عهدیست با جانان
که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
اگر امروز دیدارش
برای این خریدار و دل زارش
میسر نیست،
باکی نیست.
به آغوش لغاتم میکشم گرمای اندامش