ایستگاه آرامش

به خلوت دوست خوش آمدید!

ایستگاه آرامش

به خلوت دوست خوش آمدید!

ایستگاه آرامش

اشعار و دلنوشته های محمدرضا گرامی صادقیان
امیدوارم لذت ببرید و آرامش بگیرید 🌹
لطفا در صورت انتشار اشعار نام و تخلص بنده را هم ذکر بفرمایید. ممنون از شما عزیزان🌷

آخرین مطالب

۲۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

کوله بارم سخت سنگین است

دلی بشکسته یک مغز مریض

چند متری خاطرات تلخ یک روح حریص

چند کاسه خالی از یک عشق ناب

چند سیری از غروری له شده

چند بیت عاشقانه، سرد، در لای کتاب

کوله بارم سخت ننگین است

نفس تنگ است

باری چه شکوه؟ ساز بشکسته خوش آهنگ است

دلم خوش می شود هر دم

به این قلبی که گاهی شیشه و

گاهی خود سنگ است...

#دوست

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۸ دی ۹۵ ، ۱۰:۵۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یه لحظه هایی از زندگی هستن که بخاطر یه اشتباه، چه عمدی و چه غیر عمدی، جز تاریکی و سختی و فشردن دندونا به هم دیگه و حسرت و عصبانیت هیچ چیز دیگه ای نداره. تاریکه تاریکه...

اما بعدش... بعدش با یکم صبر و توکل به خدا همه ی اون تاریکیا از بین میرن. فقط نور میمونه. فقط نور. اینجاست که زندگی واقعا زندگیه. اینجاشه که ارزش نفس کشیدن داره...

آرامشتون پایدار

#دوست

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۸ دی ۹۵ ، ۱۰:۴۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

قطره ی روشن شبنم سر ذوق و سرمست

با دو صد ناز و ادا بر سر برگی بنشست

برگ در وی نظری کرد و ز زیبایی او

سر و سامان ز کفش رفت بشد عاشق و مست

ژاله همچو عسل و عالمیان جمله کَبست

همه فکرش شده شبنم ز همه جنگل رست

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

یکی میگفت

مرا عهدیست با جانان

که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

اگر امروز دیدارش

برای این خریدار و دل زارش

میسر نیست،

باکی نیست.

به آغوش لغاتم میکشم گرمای اندامش

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۵ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

از غم و غصه دلم یکباره شد لبریز

وای از فصل پاییز

از همیشه سردتر مردم

همیشه معرفت ها گم

همیشه تلخ، همیشه ساکت و بی روح

منم کشتی و اما غایب است آن نوح

همیشه خضرگونه در پی آب حیاتم

خواجه وار اندر پی شاخ نباتم

کاش این کوچ پرستو گونه ات دیری نپاید

پیری اندر عمر این دوری نشاید...

#دوست

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
تا تمام راویان از وصف تو عاجز شدند
قلب و دستم راوی این قصه ی غامض شدند
دست هایت معجزی از معجزات خالق است
یک کلامت حاوی هفتاد پند ناطق است
موی زیبا و سیاهت همچو قیر بام هاست
برف قطعا زینت این خانه ها و بام هاست
هست زیباتر ز ایما و صدای خنده ات؟
مادرم کل ملائک بندگان خنده ات
از قیامت، آخرت ولله میترسم که من
دستهایت را نبوسیدم، تو بوسیدی ز من
ربنا در شکر این نعمت همی عاجز شدم
مادرم من نیز در توصیف تو عاجز شدم
#دوست

حروف اول مصراع ها رو کنار هم بگذارید😉
محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر
باز دستم میرود سوی قلم سوی قلم
رایت وصفت به دستم چون علم همچو علم
ای که شرمین شد کهستان پیش تو در پیش تو
یادگار جبهه است این ریش تو وان ریش تو
پشت و قلبم گرم باشد از وجودت از وجود
در مقامت کائنات اند در سجود و در سجود
رافت و مهرت گذشتست از فلک از نه فلک
مر پدر هست بهتر از صدها ملک صدها ملک
#دوست

حروف اول مصراع ها رو کنار هم بگذارید😉

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

باز دو چشمم فتاد بر رخ آن ماهتاب

باز زدم نقش او بر فلک و گاه آب

باز دلم میتپد در عطش و در خروش

باز کنم این سخن، باز کنم این کتاب

***

ای سر و سامان من، ای دل و ای جان من

سرو خرامان من، قبله و ایمان تویی

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

چند روزیست به دینی گرویده شده ایم

و دچار شکن و نقض عقیده شده ایم

چند روزیست که کارم شده است بت سازی

و بجز آن صنم از خلق بریده شده ایم

تا که سیراب بنوشیم رخ آن مه رو

صاحب چشم تر و اشک به دیده شده ایم

عاشق آن نیست که در یک نظری باخته دل

عاشق صورت و اطوار ندیده شده ایم

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

زندگی دفتر پر برگ و قطوریست ولیک

ارزشی نیست ورق ها که ندارد اسمت

که ندارد بویت

باد آنقدر وزید، تا که نخ شد پاره

ماه شد آواره

ماه از ترس و هراسِ شب تار

بی درنگ چنگ بیفکند به نخ

تا که بارِ دگری پیش نیاید این کار

تا که آشوب نیفتد در دل، تا که خونی نشود قلب و زنخ

دست را محکم و با شوق و امید

حلقه کردم حولِ، ساعد و بازویت...

محمدرضا گرامی صادقیان
۲۷ دی ۹۵ ، ۲۲:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر